تو ... و ... فقط ... تو!
من ِ او
سرگذشت کسی که هیچکس نبود

تو به پاییز می نگری و من به تو

تو به فصل ها از پس گذشت روزها می رسی و ... من از حالات درون تو فصل ها را مرور می کنم

برای تو پاییز زیباترین فصل های روزگار است و ... برای من تو زیباترین فصل روزگار

برای تو هزار رنگ پاییز، پرده ی هزار نقاب روزگار را از جلوی چشمانت برمی دارد و ... برای من تو، پرده را از روی تمامی ابهامات روزگارم کنار می زنی

برای تو دیدن فصل ها و صحبت از آنها آرامش بخش و تسکین دهنده است و ... برای من دیدن تو و صحبت از تو

برای تو دنیا جز من دارای هزاران هزار داراییه دیگر نیز هست و ... برای من تو تنها دنیا و دارایی هستی

برای من هیچ چیز بی تو، بدون تو و خارج از تو معنایی ندارد

آنچه دیده ام تویی و آنچه خواسته ام تویی و آنچه با اون زیسته و خواهم زیست، تو

 

 

همسر ِ تو: مهرداد 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ شنبه 4 آبان 1392برچسب:, توسط من ساعت 12:9 |