تو به پاییز می نگری و من به تو
تو به فصل ها از پس گذشت روزها می رسی و ... من از حالات درون تو فصل ها را مرور می کنم
برای تو پاییز زیباترین فصل های روزگار است و ... برای من تو زیباترین فصل روزگار
برای تو هزار رنگ پاییز، پرده ی هزار نقاب روزگار را از جلوی چشمانت برمی دارد و ... برای من تو، پرده را از روی تمامی ابهامات روزگارم کنار می زنی
برای تو دیدن فصل ها و صحبت از آنها آرامش بخش و تسکین دهنده است و ... برای من دیدن تو و صحبت از تو
برای تو دنیا جز من دارای هزاران هزار داراییه دیگر نیز هست و ... برای من تو تنها دنیا و دارایی هستی
برای من هیچ چیز بی تو، بدون تو و خارج از تو معنایی ندارد
آنچه دیده ام تویی و آنچه خواسته ام تویی و آنچه با اون زیسته و خواهم زیست، تو
همسر ِ تو: مهرداد
نظرات شما عزیزان: